|
|
نوشته شده در سه شنبه 7 آبان 1392
بازدید : 250
نویسنده : AmiRez
|
|
![](http://lahzehayekaghazy.loxblog.com/upload/l/lahzehayekaghazy/image/t6756_bjy8ajfj3zokgbugnk.jpg)
دیشب با خدا دعوایم شد. با هم قهر کردیم... فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد. رفتم گوشه ای نشستم. چند قطره اشک ریختم و خوابم برد. صبح که بیدار شدم. مادرم گفت: " نمیدانی از دیشب تا صبح چه بارانی می آمد"...
:: موضوعات مرتبط:
حقیقت تلخ ,
,
|
|
|