خاطرات
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
خاطرات
نوشته شده در دو شنبه 13 آبان 1392
بازدید : 248
نویسنده : AmiRez

دفعه ی اول تو  کوچه دیدمش گفت : 

داداشی میای بازی کنیم ؟

بعد ازاینکه بازیمون تموم شد گفت :

تو بهترین داداش دنیایی ...

وقتی بزرگتر شدم به دانشگاه رفتم

چشمم همش اونو میدید و میخواستم از ته قلبم بگم عاشقشم

دوسش دارم اما اون گفت :

تو بهترین داداش دنیایی ...

وقتی ازدواج کرد من ساقدوشش بودم بازم گفت :

توبهترین داداش دنیایی...

و وقتی مرد من زیر تابوتشو گرفتم

مطمئن بودم اگه میتونست حرف بزنه میگفت :

تو بهترین داداش دنیایی...

چند وقت بعد دفتر خاطراتشو خوندم دیدم نوشته :

عاشقت بودم , دوستت داشتم اما میترسیدم بگم

برای همین میگفتم تو بهترین داداش دنیایی!!!

به سلامتی پسر و دختری که خجالت میکشن

به عشقشون بگن عاشقشونن و دوسشون دارن



:: موضوعات مرتبط: مطلب عاشقانه , ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








90tarh.ir
90tarh.ir